مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
از خود صبح مـهـیای خـروشیدن بود علمش بر سر دوش و زرهش بر تن بود یک به یک بال گـشودند همه یاران و چشم سقای حرم، ابر پُر از باران و... جان به لب، داشت علمدار تمنا میکرد عاقبت عشق دری هم سوی او وا میکرد ناگهان خیمه به خیمه همهجا غوغا شد گـره از کـار عـلـمـدار حرم هم وا شد اذن دادهست امـامش که رود ماه حرم تا شود مرهم اشک و عطش و آه حرم گفت: جانم به فـدایت که چنین بیتابی بهـر لـبهای تـرکخـورده بیاور آبی برو ای ماه! برو دست خدا همراهت! ای یـدالله! بـرو دسـت خـدا هـمراهت! میروی از حرم و؛ مشک و علم در دستت مشک نه، نبض دل اهل حرم در دستت میروی و همۀ دشت هـوالحق گویان دیدنیتر شده شمـشیر دو دم در دستت چـشم امـید تو و... دیـدۀ بیتـاب حـرم کارِ عشق است گره خورده به هم در دستت مشکِ سیراب که دیده لب عطشان تو را به جوانمردی تو خورده قسم در دستت تشنهلب، جان به لبِ آب فرات آوردی دست در دستِ وفـا آب حـیات آوردی چه شد اما که دل علـقـمه ناگـاه گرفت چه کسی بر تو علمدار حرم! راه گرفت نابرابرتر از این جنگ ندیدهست کسی فرصت رزم ز تو دشمن بدخواه گرفت دست تو زودتر آهنگ رهایی سر داد دست تو بال شد و سیر الی الله گرفت تیر آنقدر شتابان به دل مشک نشـست از لب تشنۀ تو فـرصت یک آه گرفت آه از فـرق تو و سـجـدۀ خونین عـمود آسـمـان نـالـه برآورد رخ مـاه گرفت! کیست تا علقـمه از سمت حـرم میآید کیست از سمت حـرم با قـد خم میآید آمـده مـرهـم ایـن دیـدۀ بـیتــاب شـود آمده با لب خشک، از غم تو آب شود آمــده ســر بـدهــد روضــۀ آبآور را روضۀ غـربت فـرمـانـده بیلـشکر را چه کند بیتو لب خشک علیاصغر را؟ به که بـایـد بـسـپـارد گـل نـیـلوفر را؟ بعد تو در حرم آل عـلی غوغـاییست هر دلی شعلهور از آتش این تنهاییست هر دلی بعد تو از غـصه تلاطـم دارد بیتو دشمن به حرم قـصد تهاجم دارد موسـم بیکـسی آل رسـول است دگـر روضهخوان دختر زهرای بتول است دگر بعد تو داغ به لبهای فرات است ببین اشک، گریانِ قتیلالعـبرات است ببین |